معجزه عشق(قسمت دوم)

؛★☆ღفـــریــاد سـکــوتـــ ღ☆★؛

...درخت و مرداب،درددل میکردند و سنگ به عشقشان میخندید.چون دلی سنگی داشت و خبر از معجزه عشق نداشت که روزی گریبان گیر خودش هم میشود.پروانه با خارج شدن از پیله دل به گل سپرد و رفت.بارفتن پروانه درخت خشکید.سنگ هم به جهلش پوزخند میزد.مرداب هم گریست،آنقدری که دلش پاک شد.لکه های گلی رفتند و مرداب،ر جوی روان شد.سنگ تنها شده بود.باد وزید،باخودش غبار آورد؛خاک آورد؛آورد و آورد...روی هم انباشته شد و سنگ زیر خاک دفن شد.اما هنوز هم صدای خنده اش به عشق درخت می آمد..."ادامه داره"

نظرات شما عزیزان:

بهشاد
ساعت18:17---2 تير 1392
ممنون که سر زدی
آسمان دیگه مطلب نمینویسه
تشریف بردن لندن


نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





+نوشته شده در دو شنبه 1 / 4 / 1392برچسب:,ساعت18:29توسط ***کوثر*** | |